سعید ماسوری
”وداع با علی آقا صارمی»
از وجود تو گرما میگرفتم و از نگاه تو تسلی مییافتم و از صدای تو ایمن میشدم از لحظهایی که بلندگوی زندان نام تو را نعره زد تا هنگامی که فریاد یا حسینت در لحظه اعدام در فضا و در تاریخ طنین افکند و به گوش همه کسانی که در پشت دیوارهای اوین قلبشان با تو میتپید رسید هزار بار حلقآویز شدم و برخاستم و آنگاه که واپسین لرزشهای بدنت بر چوبهٔ دار از لرزش و حرکت باز ایستاد، تازه آغاز حرکت… که نه… خود حرکت شدی!
چندان که جسد بیجانت بسا بیشتر از زنده بودنت این خداوندان خوف انگیز و ظلمت دوست را به هراس میافکند، چرا که تو در اوج شکوه ناک فروتنیت قهرمانی را هم به سخره گرفتی تا از این پس قهرمانی از نام تو معنا پذیرد، مگر قهرمانی جز ایستادن در مجری آتشفشانهاست… ؟ و مگر جز ایستادن در برابر تندرهاست… ؟ تا راه را برای نجات دیگران ایمن کند ولو به قیمت جان؟ ؟ ؟ و تو جز این نکردی و از شیر آهن کوه مردی چون تو عاشق جز این نشاید. واپسین کلام تو خلاصه زندگیت بود کلمهای که مرادف آزادگی بود.
از ساعت یکونیم بعدازظهر که رفتی تا ساعت دو و نیم که از برگشتنت نگران شدم تا ساعت چهار که قلبم ناخودآگاه به تپش افتاد تا همین الآن لحظهای از تو جدا نشدم و با خود میگفتم بالاخره مجبورشان کردی که اعدامت کنند همانطور که همیشه خودت میگفتی: ”که تنها با قلم و سخنم مجبورشان میکنم که اعدامم کنند و چهره واقعی خود را نشان دهند“.
آری حتّی افترا نامه کیهان هم نتوانسته بود حتّی یک جرم که مستحق یک ماه زندان باشی هم برایت بتراشد و در عدم تحمل سخن حقت مجبور به اعدامت شدند و به خدای کعبه که رستگار شدی… و بعد از تو دیگر هیچ زندانی با هر حکمی از اعدام شدن ایمن نیست چیزی که همیشه خودت میگفتی…
الآن در همان سلولی هستم که با هم بودیم و ای کاش که یک بار دیگر ولو دقیقهای میتوانستیم با هم صحبت کنیم و برایم تعریف کنی که چگونه آخوندی را که لحظهٔ اعدام برای طلب آمرزشت آورده بودند تحقیر کردی و چگونه جلاد مأمور اعدام را به تمسخر گرفتی ولی در اعماق قلبت بخشیدی بیهیچ کینهای… که قلب تو به جز عشق از هر چیز دیگری تهی بود… !
علی آقا… میدانم که در کنارم هستی و میشنوی من هم به تو قول میدهم که وادارشان کنم که اعدامم کنند تا وظیفهام را نسبت به مردم، میهنم و اعتقاداتم بهسر انجام رسانیده باشم و جهانیان را بر ستمی که بر مردم ما و ما میرود آگاه کرده باشم.
درود بر تو ای مرد بزرگ درود بر توای بزرگ مرد تاریخ معاصر و ننگ بر کسانی که تو را کشتند (لاریجانی، صلواتی، … ) و یا بر کشتن تو سکوت میکنند.
از مومنان گروهی بر عهد خود وفا کردند و گروه دیگر منتظر و در نوبتند بدون اینکه چیزی از اعتقادشان تغییرکند. (سوره احزاب آیه ۱۷)
سعید ماسوری
دیماه ۱۳۸۹ (زندان گوهردشت)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر