۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

با من از گلها بگو

پيش پاي نو بهارم, با من از گلها بگو
باغ مي خواند مرا از رقصِ بلبلها بگو

از شميمِ خاطر گلها ز باغستانِ دل
از شقايقهايِ عاشق, عطرِ سُنبلها بگو

از شكست و از پريشان حاليِ سرما دلان
از غرورِ غنچة اميد و از دلها بگو

با من از رگبارِ باران, بيقراريهاي ابر
از تلاطمهاي دريا, صبرِ ساحلها بگو

گرچه پرپر شد هزاران گل در اين خاكِ اسير
تو ولي از ريشة جوشانِ اين گلها بگو

سوت و كورِ خانه‌ها را پركن از نور و عسل
از لبِ خندانِ قفلِ بازِ منزلها بگو

آب و جارو كن تمامِ كوچه را با اشكِ شوق
كاروان گل رسيد, از عشقِ محملها بگو

خصلتِ روداست اگر برپا كند يك فاصله
همسفر! از لهجة وصلِ دلِ پلها بگو

از گُلِ سرخي كه مي‌راند مرا تا خاطره
از من و ما, شعلة جانسوزِ محفلها بگو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر